بعد از دو سال به ایران اومده بودم. تقریبا تمام زمانم رو در قزوین، شهر زادگاهم سپری کردم. در این مدت به نظرم یه چیزهایی تغییر کرده بود. مثلا:
🔹آزادی بیشتری دیدم. در مقایسه با قبل. مخصوصا برای خانوم ها. مشخصا با عالی کیلومترها فاصله داره ولی نسبت به قبل خیلی بهتر شده
🔻رانندگیها بدتر شده
🔻تعداد خیلی زیادی خودرو دیدم که نمیشناختم. فهمیدم بیشترشون چینی هستن
🔻فکر میکردم تابلوهای راهنمایی مثل رعایت حق تقدم و استاپ در ایران نیست اصلا! این دفعه فهمیدم تعداد خیلی زیادیش هست، فقط قبلا نمیدیدم! بعد فهمیدم اصلا کسی به ما یاد نداده بود این تابلوها دقیقا در عمل به چه دردی میخوره!
🔹اینترنت سرعتش بیشتر شده
🔻ارزش پول به شدت کاهش پیدا کرده! با پولایی که قبلا کلی کار میشد کرد الان فقط میشه دوتا نون سنگک خرید
🔻هیچ کی عین خیالشم نیست که آب نیست! همه همون جوری مثل قبل با آب هر هفته پله های خونه هاشون و ماشیناشونو میشورن
🔻دولت از هر فرصتی استفاده میکنه یه پولی از مردم بگیره
🔻هوا خیلی غبار آلود شده و کثیف تر
🔹بعضی مردم سعی میکردند خودشون یه فکری به حال این اختلاف طبقاتی بکنن و ان جی او های خصوصی و از دل مردم زیادتر شده
🔹یه تعدادی پل و مسیر جدید به شهر اضافه شده
🔻بعضی ها بد قول تر و فراموش کار شدند!